- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امام موسی کاظم علیه السلام ( مدح و شهادت )
گشتهام زندانی و بر کف گرفتم نقد جان را تا حیات جـاودان بخـشم همه آزادگـان را مرغ حق را خوشتر از زندان نباشد آشیانی عاشق این آشیان هرگز نخواهد آشیان را گشتهام آن سان که من مشتاق این در بسته زندان بلبل شیدا نمیخـواهـد صفـای گـلستان را خواستم خـلوت کنم با ذات پـاک لامکانم خرّم از آنم که بر من کرد اعطا این مکان را کاش بهتر داشتم از جان و میکردم نثارش چون در این خلوت سرا قدر و بهائی نیست جان را لذّت راز نهان را کس نمیداند به خلوت تا نریزد در بر محبوب خود اشک نهان را دوست را در حبس دشمن دیدهام پیوسته با خود گرچه بردم سالها رنـج فـراق دوستان را محفل اُنس من و محبـوب گشته خانۀ من گرچه چندی دادم از کف خانه را و خانمان را میرسد بر جان توانم از رضای دوست آری گرچه در هجر رضا دادم ز کف تاب و توان را گردن تسلیـم خود در رشتۀ توحید خواهم دوست دارم صدمۀ این کُند و زنجیر گران را رخ نسایم جز بخاک دوست حتی کنج زندان گو بکوبد دشمن دین بر سرم هفت آسمان را بوستان دین خزانی بود و من با اشک خونین نو بهار دیگری بخشیـدهام این بوستان را اشک گرم و آه سرد و نالـۀ مظلومی من میکند رسوا بسی، طاغوت هر عصر و زمان را دستهایم بسته شد در حلقۀ زنجـیـر دشمن من که عمری جز برای دوست نگشودم زبان را دود آه مخـفی من در شب تاریک زنـدان تیره کرده روزگار این ستمگر دورمان را هر دم از هر دانـۀ اشکـی بهـاری آفـریدم گرچه افکندند در گـلزار آمالـم، خـزان را جدّ من در قتلگه، من در سیه چال شهادت سجده آوردیم سر بر کف خدای مهربان را او ز خون پیکر خود نخل دین را آب داده من به اشک دیدۀ خود آبرو این گلستان را یا که سر بالای نی یا تن میان حبس دشمن می نـبـاید داد بر بـیـداد گر خـطّ امـان را تن نباید داد بر ذلّـت اگر چه گردد آن تن پـایـمـال اسبهـا یا چـارتن، بـردارد آن را وای بر امّت اگر گـمـراه گرد پـیـشـوائی آه بر گلّه اگر یک ره بود گرگ و شبان را من به زندان خو گرفتم، صبر کردم، جان فشاندم تا که هـر آزاده بـشـنـاسد ره آزادگـان را کـاروان آدمیّت در سـقـوط جـهـل، راهی من به جانبازی تکامل میدهم این کاروان را میثم ار آزادگی خواهی ز غیرت آستین شو بوسه زن از جان و دل خاک درِ این آستان را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای دستـگـیـر خـلـق خـدا دست هایتان زیـبـاتـرین جـواب دعـا دست هایـتـان گـفـتـم در این مسیـر گـدایـی تان کـنـم شـایـد رسـد به دست گـدا دست هایتان دستـانتان دو دست خداوند طاهر است دست پُر از گـنـاه کجـا، دست هایتان؟! از این گـنـاهـکـاری دستان من چـقدر افـتـاده است فـاصـلـه تـا دست هایـتان بـاور نمی کـنم فـقـط از کـثـرت گـنـاه نگـرفـتـه انـد دست مـرا دست هـایتان باشد! به خاک پای شما سجده می کنم خورده به خاک پای شما دست هایتان وقتی به خـاک پای شما بوسه می زنم دارم به دست های شـما بـوسه می زنم اسلام راستـیـن، مـسـلـمـان درست کن با یک نگاه حضرت سلمان درست کن از کـیـمـیـای دیــدۀ خود خـرج ما نـما این سنگ را تو لؤلؤ و مرجان درست کن مـولا بیا به خاک کف گـیـوه های خود دست محـبـتی بکـش انسان درست کن در این دلی که محبس تنهایی من است یک پنجره به سمت امامان درست کن یک پنجره که آن طرفش روی ماه تست سمت صفـوف آیـنـه داران درست کن از نـسل تو امـام خـراسـان درست شد از نسل من گدای خراسان درست کن ذکر علی علیِّ من از لطف این در است از آه های سیـنۀ موسی بن جعفر است ای آفـتـاب مـشـرقـی سـایـه هـای مـن ای سایه سار جود و عطای خدای من رنجـور کرده مـرغ تنت را سیاه چال نگذاشت بال و پَر بزنی ای همای من! زنجـیـر دور پای تو را بسته ام به دل زنجیر روضه های تنت بست پای من گفتی به نوکرت، به مسیّب که درقفس دلـتـنـگـی من است برای رضـای من شیعـه همیـشه با تو هماهنگ می شود وقتی دلش برای رضـا تـنگ می شود در این قفس ز شوق خدا گریه می کنی با ذکر یا رضا و رضا گریه می کنی آقـا بـرای مـغــفــرت شـیـعـیــان خـود این قدر سر به سجده شدی گریه می کنی در این سیـاه چـال، به تـنهـایی خودت یا کـه بـرای کـربُـبـلا گـریـه می کنی؟ بر غـربت حـسیـن جـدا نـالـه می زنی بر عمّه جان خویش جدا گریه می کنی در زیر تـازیـانه، گهی هم ز ظـلم کین داری برای فـاطـمـه ها گریه می کنی مـرد یـهـود رفـتـه ولی تو هـنـوز هـم چون بُرد نام فـاطمه را گریه می کنی هر چند بی حساب تو را می زد آن یهود شکر خـدا کـنار تو معصومه ات نبود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
گر چه سوز همه از آتش هجران تو بود رمـز آزادی تـوحـیـد به زنـدان تـو بـود دوستـان اشـک فـشـانـنـد به یاد تو ولی خنده زن خصم گر از دیدۀ گریان تو بود آه پنهان تو از محـبـس در بسته گـذشت که جهان را سخن از ناله و افغان تو بود دامن خـاک کجـا روی نـکـوی تو کجا؟ ای که هر عرش نشین دست به دامان تو بود تا گـریـبـان افـق با نفس صبـح شکـافت مرغ شب آه کشان سر به گریبان تو بود داد فرمان ز چه بر قتل تو هارون در حبس؟ ای که آزادی، سر در خط فرمان تو بود از چه در برق مناجات تو افلاک نسوخت؟ ای که سوز همه از سینۀ سوزان تو بود شب تاریک که هر خانه چـراغی دارد شـعـلـۀ آتـش دل شـمع شبـسـتـان تو بود تو که بر پیکر بی جان جهان جان بودی از چه بر دوش عدو پیکـر بی جان تو بود «میثم» دلشده را از در خود دور مکن که گهی مرثیه خوان گاه ثنا خوان تو بود
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
زندان رواق روشنی شد غرق نورت دیوارها نـمـنـاک از شـرم حضورت دهـلـیـزهـا مـسـتـنـد هـنـگام عبورت زنجیر تـسـبـیحی به دستان صبورت این بـنـدهـا در بـنـد زلف دلـپـذیـرت موسای دربندی و هارون ها اسیرت یوسف که ترس ازتنگی زندان ندارد جان جهان است او غـم کـنعان ندارد سیمرغ عاشق فکـر آب و نـان ندارد زنـدان تـوان بـسـتـن مــردان نــدارد عاشق دلش دریاست، حتی کنج زندان تصویری از دنیاست، حتی کنج زندان ای هفت دریا خیره درپهنای صبرت هفت آسمان یک برکه دردریای صبرت ای هفت شهرعشق درمعنای صبرت زانو زدند ایـوب ها در پای صبـرت آقـا! بـه این حـجـم بـلا عـادت نـدارم بایـد بگـویـم شـاعـرم، طاقـت نــدارم معصومه دلتنگ است چشمانش به راه است فهمیدهاند انگار یوسف بیگـنـاه است بر صورتش اما چرا ردی سیاه است پایان این قـصـه گـمـانـم اشـتـباه است یـوسف میآید روی تـابـوت است اما ازاشک یاران دجله مبهوت است اما موسای ما از طورسینا بی عصا رفت تـخـت سـلـیـمان باز با باد صبا رفت این نوح روی موجی از اشک ودعا رفت تا پر کشید اول دلش پیش رضا رفت بی او اگرچه عشق مشکی پوش میشد نـور خـدا بود او مگر خـاموش میشد در بـنـد بـود و عـالـمـی دربنـد اویـند سـادات جـمـلـه نـوری از پیوند اویند شه زادگان این جا همه فـرزند اویـند هـر گـوشـه فـرزندان دانـشـمـند اویند وا میکند بر روی مـا بن بستها را باب الـحـوائج شـد بگـیرد دستها را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ســــلام خـــدا و ســـلام پــیــمــبـــر سـلام امـامـان بـه مـوسـیبـنجـعـفر شـهـنـشــاه مـــلـک وســیــع الــهــی کـه امـرش بـود حـکــم خــلاق داور ولـی خـدا، هـفـتـمـیـن حـجّـت حــق دُر نـاب شـش یـم، یـم پـنـج گـوهــر بـه جـن و بـشـر تـربتـش کـعـبـۀ دل به ارض و سما طلـعـتـش نـورگستر فـــروغ رخـش تــا ابــد عـــالــم آرا کـلام خـوشـش هـمـچـنان روحپرور خــداونـد خُـلـق و خـداونـد خـصـلت خــداونـد خُـوی و خــداونـد مـنـظــر به پـایـش فـشـانـدنـد لاهـوتـیان جان بـه خـاکـش نهـادنـد قـدوسـیـان ســر مـلایـک گـشـودنــد از چـار جـانـب بـه خــاک قـــدمهـــای زوار او پَـــر ببر عرض حاجت سوی کاظـمـیـنش بـگـــیـــر از در او مـــراد مــکــرر اگــر امــر مـــیکـرد ذات الـــهـــی چو جدش علی در گـرفتی ز خـیـبـر و یا آن که میکرد مه را دو قـسمت به انـگـشـت سـبـابـه همچون پـیـمـبر که اعــجـاز او بـُود اعـجـاز احــمـد کـه بـازوی او بـُـود بـازوی حــیــدر عـنـایـات او بــر مـلـک بـُـود هـادی اشــارات او بـر فــلـک بـُود رهـبــر کــلامـش بــشـر را چـراغ هــدایـت مـقـامش مـلـک را بُـود فــوق بــاور تـو او را بـه تـاریکـی حـبـس دیـدی دمی بـاز کـن چـشـم دل را و بـنگـر که مـاه است پــروانـۀ شـمـع رویش که مهر است در بحر نورش شناور به حبس عـدو پـیـکـرش آب گـردیـد امامی که جان بود مـهـرش به پیکـر سرشکش به هجران معصومه جاری خیـال رضـا را گرفتـه اسـت در بـر به غـیـر از خـدا کـس نـدیـد و ندانـد که بر او چه آمـد ز خصـم سـتـمـگر امـامـی کـه یـار هـمـه خـلـق بــودی غـریـبـانـه جـان داد بـییـار و یـاور خدایا! که دیـده است زیر شـکـنـجـه هــمـای ولایـت زنـد در قـفـس پـر؟ بـنـالــیـــد بـــر آن امـام غـــریــبــی کـه زهـر جـفا در دلـش ریخـت آذر در آن حبس تاریک دربسته هر شب مـلاقـاتـیاش بـود زهــرای اطــهــر سزد از شـرار غمش خلق،«میثم»! بسوزنـد چون شمع؛ از پـای تـا سر
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
زنـدان تـیـره از نـفـسـش روشـنـا شده صـد یـاکـریـم گـاه قـنـوتـش رهـا شـده تا دیده کنج خلوت زندان، شکستـه بال در سجـده آمـده همه جـانـش دعـا شده از فـتـنـه هـای سـلـسـۀ تـیـرگـی تنـش هـر بـنـد؛ شـرح واقـعـۀ نـی نـوا شـده آزادی است از دو جـهـان یــاد او ولی زنجیر بس که خورده تنش تـوتیا شـده این جـامـۀ فـتـاده بـه گـودال قـتـلـگاه تصـویــری از حـمـاسۀ کـربـبـلا شـده هر گـوشـه گوشـه؛ تـربت نوباوگان او آیــیـنــه دار حــرمـت دیـن خــدا شــده امروز کـیـمیای جهان سرزمین ماست این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده معصومه، کوثریست کز امواج حلم و علم دریـای خـفـتـه در دل ایـران مـا شــده دیـدیـم این که تـا بـه ثـریـا تـوان رسید هر دم به یمن پنـجـره هایی که وا شده موسای دیگریست، کنون نیلِ دیگریست فـرعـون هـاست غـرقـۀ دام بـلا شــده من پـا بـرهـنـه آمدم از خویشتن برون ای بشر آن بشارت محزون کـجـا شده دریابمان که در به در نفس سـفـلـه ایم ای کـز کـرامـتـت فـقـرا اغـنـیـا شــده یارا دری گشا که تو باب الحآوائـجـی دل در سـیــاه چــالـه دنـیـا فـنــا شــده
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای هزاران موسیَت از طور آورده سلام وی مسیحا برده بر حبلالمـتـیـنت اعتصام موسی جعفـر، امام العارفین، نورالهدی روح قرآن،پشت دین،کهف التُّقی،خیرالانام گوهر شش بحر نـور هستی و بحـر پنج دُر خود امام ابـن امـام ابـن امـام ابن امـام صحن زیبایت همـان صحن امیـرالمؤمنـین کـاظـمینت کـربلا و مـرقـدت بیـتالـحـرام جان به خاک آستانت فرش چون بال ملک دل دراطراف حریمت چون کبوتر گِردِ بام هردری ازصحن زیبایت دوصد بابالمراد هـر قـدم از خـاک زوّار تو یک دارالسلام با همه ایمان کـه دارم کفـر نعـمـت کردهام گر به صحنینت برم ازجنّت وفردوس، نام با تـولاّی تو از اوّل حیاتـم شـد شروع از تو گفتم، از تو گویم، تا شود عمرم تمام کظم غیظت برده از دشمن هـزارانبار دل مهربانیهـات داده زخــم دل را التیــام نه به دوزخ کاردارم،نه به محشر،نه بهشت دوست دارم تا که در این آستان باشم غـلام چـارده معصـوم را بــالله زیارت کردهاست هرکه بر این آستان از دور گوید یک سلام تـا ز راه دور قبرت را زیارت میکنم بـوی جنت آیـدم از چـار جـانب بر مـشـام ای مقام «قاب قوسینِ» تـو در مطمورهها وی میان سلسله با حیّ سبـحـان هـمـکـلام خصم در زندان اسیرت کرده، کو تا بنگرد طایـر آزادگـی بـر روی دسـت توست رام دست در زنجیرو پا درکند وپیشانی به خاک ذکربر لب،روزوشب،اشکت به دیده صبح وشام پای تابوت تو هم حتی اهانت شد به تو خوب بگرفتند از فرزند زهـرا احترام روز وشب با دوست در زیرغل وزنجیرها حال میکردی هماره، ذکر میگـفـتی مدام گاه در ذکر سجود و گاه در ذکر رکوع گاه در حال قعود و گـاه در حال قـیـام «سندی شاهک» رسانْدَت بر بدن، آزارها آن یـهـودی خواست کز اسلام گیـرد انتقـام روزها را روزه، شبها در مناجات و نماز دوره سالت به زندان بـود چون مـاه صیـام پیـکـرت بر تختهای با آنچنان جاه و جلال تـخـتــۀ در بـود روی شـانـۀ چـنـدیـن غـلام بود جسمت بر زمین، چون پیکرجدت سه روز گریه برمظلومیات میکرد چشم خاص وعام نه تنت برخاک عریان،نه سرت برنوک نی نه حریمت را کسی آتـش زد ای عالی مقام! نه تصدّق داد کس در کوفه بر معصومهات نه عزیـزان تــو را بـردند سـوی شهـر شام تا جهان باقی است باید بهرجدت گریه کرد آنکه بی او گریه بر هـر دیدهای باشد حرام اشک او از دیدۀ هر شیعه ریزد متصل داغ او در سینهها پیوسته بـاشد مستدام چشم «میثم» اشک میریزد به یاد کشتهای کز غمش پیوسته گرید هفت باب و چارمام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم ما شیـعـیـان مکتب موسی بن جعـفریم فیضش به گوشه گوشۀ ایران رسیده است یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم هـسـتـی ماست نـوکـری اهـل بـیـت او ما خانه زاد زینب موسی بن جـعـفـریم قــم آسـتـان رحـمـت آل پـیــمـبــر است در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم با مهر و رأفتش دل ما را خریده است ما بنـدۀ مُـکـاتَـب مـوسی بـن جـعـفریم چشم امید اهل دو عـالم به دست اوست مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم حتی قفس براش مجـال پـرنـدگـی ست مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم دلسوخـتـه ز ندبـۀ چـشـمـان خسته اش دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم آتش زده به قلب پـریـشان، مصیـبـتش با دست بسته غرق سجود است حضرتش از طعنه های دشمن نادان چه میکشید بین کویر، حضرت باران چه میکشید در بـنـد ظلم و کـیـنـۀ قـوم ستـمـگـری تنـهـا پـنـاه عـالـم امکــان چـه میکشید خورشیدعشق و رحمت و نور وسخا وجود در بین این قبیلـۀ عصیان چه میکشید با پیـکـرش چـه کـرده تب تـازیـانه ها با حال خسته گوشۀ زندان چه میکشید شـکـر خـدا که دختر مظلومه اش ندید بابای بی شکیب و پریشان چه میکشید امــا دلــم گــرفـتـه ز انــدوه دیــگـری طفل سه ساله گوشۀ ویران چه میکشید با دیـدن سـر پـدرش در مـیـان طـشت هنگام بوسه برلب عطشان چه میکشید وقتی که دید چشم کبودش در آن مـیان خـونین شده تـلاوت قــرآن چه میکشید میگفت با لب پر از آهی که جان نداشت: ای کاش هیچ سنگـدلـی خیزران نداشت
: امتیاز
|
زبانحال امام موسی کاظم علیهالسلام
مـن کـیـسـتـم ولـی خــداونــد اکــبــرم آیــیـــنــــۀ تـــمــام نــمــای پـیـمــبــرم آرام جــان فــاطـمـه و نــجـل حـیــدرم بابالحـوائـج هـمـه مـوسـی بن جعفرم مـولای کـائـنـات و امـام سـما و ارض بر جن و انس هادی و مولا و رهبـرم امروز باب حاجت خـلـقـم به کـاظـمین فـردا پـنـاه خلق به صحرای مـحـشـرم هرسال وماه وهفته و هر روز و شب رسد هر دم به جن و انس و ملک فیض دیگرم دریـای نـور شـش دُرِ نـاب مـحـمّــدی بر شـش سـپـهـر نـور فروزنده اخترم قـرآن روی دسـت شـشـم حـجـت خــدا بر روی سینه هم چو رضا هست کوثرم هنگام کـظـم غـیـظ به خُـلـق مـحـمـدی ریزد فرو به خنـده ز لب دُر و گوهرم من نخل باغ وحـیـم و سنـگـم اگر زنند ریـزد هـمـاره مـیـوۀ تـوحـیــد از بــرم گـنـجـیـنـۀ عـلـوم خـدا سـیـنـۀ من است تا حــشـر بـر کــتـاب خــداونــد داورم تنـهـا خـداست مـادح مـا خـاندان و بس مـن از ثـنـای خـلـق دو عـالـم فـراتـرم من مـشـعـل هـدایـتـم و بـا فــروغ خود در تـیـرگی به قـلب شما نـور گـسـتـرم تنها نه باب حاجت خلقم در این جـهـان در روز حشر هم به شما یار و یـاورم مـن پیـش تـاز و رهـبـر آزاد مــردیام زنجـیـر گشته اسلحه و حبس سـنـگـرم در مکتب منوّر و مشـعـل فـروز وحی در پـــیــکـــر ولایت روح مــطــهــرم در حـلـقـههـای سـلـسـلـه بین سیاه چال نـام خـدا بـه لـب شـده ذکــر مــکــرّرم سجاده؛ خاک و آبِ وضو: اشکِ نیمهشب این سـجـدههـای دائـم و ایـن دیـدۀ تـرم مانند یک جنین که در آغوش مادر است شب تا به صبح بر سر زانو بُوَد سـرم پـایـم مـیـان سلسله چـشـمـم بُـوَد به در گویـی نـشسته است رضـا در بـرابـرم با هر نفس که میکشم انـگــار میکـنم بـاشد درون حـبـس نـفـسهـای آخــرم زنـدان من چـراغ نـدارد خـدا گـواست چون شمع آب گشته در این حبس پیکرم ممکن نبود و نیست در این تیرگی دمی بر زخـمهـای سـلـسـلـۀ خـویش بنگـرم آزادیام چـه فـایـده دارد از این قـفـس وقـتـی شـکـسـته بال من و ریخته پرم سوز درون «میثم» خونین جگر شود هـر دم که بـاد میدهـد از سیـنـه آذرم
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
امام هـفـتم مـا پـاره پـاره شد جـگـرش نشسته گـرد یتـیمی به چـهـرۀ پـسـرش بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح مگر چه آمده زیر شکنجه ها به سرش هزار حیف که از جـمـع نـوزده دخـتر یـکـی نـبــود کــنــار جــنــازۀ پــدرش انیس و مـونس او بود در سیـاهی شب صدای حلقـۀ زنـجـیر و نالـۀ سـحـرش سـیـاه چـال کـجـا طـایـر بـهـشت کـجـا هزارحیف که یکباره ریخت بال و پرش نـیـاز نـیـست بـبـنـدنـد چـشـم هـایش را که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش به هرکجا که روی قبری از زُرارۀ اوست نـشـان غـربـت فـرزنـدهـای دربـدرش شــرارۀ دل او گــشـت اجـــر روزۀ او درست موقع افـطار پاره شد جـگـرش سیاه چال و نماز شب و غل و زنجـیر فــراق روی رضـا بـود غصّـۀ دگرش بـسـوز ای دل «میـثـم» در آتـش دل او که سوز شعر تو دارد حکایت از شررش
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای بـا خـبـر ز درد نـهـانت خـدای تـو نَـبـود سـزای گـوشـۀ تـبـعـیـد جـای تو زنـدان تـوست سیـنـۀ سـیـنای معـرفت موسـایی و هـزار چو موسی گـدای تو ای نـاخـدای کـشـتـی دین کـز اراده ات خـاک نـمـور، نـیـل شود زیـر پـای تو آری اگـر اراده کـنـی، ایـن سـیـاه چال بـهـتـر شود ز باغ و گـلستان برای تو ای کـرده اخـتـیـار بـلا را به جان خود شـیـعـه فـدای غربت و درد و بلای تو اعجاز عشق مـوسیِ عـمران ندیده بود زنجـیـر می شود یدِ بیـضا به پای تو مـعـبـود بسکه طالب سوز صدات بود میخواست روز و شب شنود ربّـنـای تو خَلّصنی یارب تو چو عجّل وفاتی است شد مستـجـاب گوشـۀ زنـدان دعـای تو صورت به خاک می نهی و ناله میکنی قــربــان اســتـغـاثــه و آه و نــوای تـو ای پـیـکـر تو با غـل و زنـجـیـر آشـنا مثـل اسـیـر شـام چکـد خـون ز پای تو این سـجـده گاه، عـاقـبـتش قـتـلـگـاه شد زنـدان بهـشت و چـاه بـلا کـربـلای تو
: امتیاز
|
زبانحال امام موسی کاظم علیهالسلام
در دل حبسم و حبس است به دل فریادم فرصتی نـیـست که از سیـنـه برآید دادم سـالهـا میگـذرد رفـتـهام از یـاد هــمـه کـاش میکرد اجـل گوشـۀ زنـدان، یـادم طایر عـرش کجـا، قـعـر سیـهچال کجـا؟ من کـجـا بودم و یا رب به کـجـا افـتادم همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس «هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم» زهـر یـکـبــار مـرا کـشت، خـدا میداند بارهــا سـوخـتـم و سـاخـتـم و جان دادم به امیدی که رضا لحـظـهای آید به برم سالها حـلـقـه صفت چشم به در بنْهـادم بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است چــه نـیـاز اسـت کـه صـیـاد کـنـد آزادم دل صـیـاد بُـوَد سنـگ و نــدارد اثــری گـیـرم از سینـه بـرآیـد به فـلـک فـریادم منـم آن لالـۀ پــرپــر شـدۀ دور از بــاغ که چـو گـلـبرگ خزان داد فلک بر بادم مـرهـم زخـم تـن خستـۀ مـن گـریه بـوَد چـشم «میثم» مگر از اشک کند دلشادم
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
در این مصائب شد * دل ملائک خون امــام کــاظــم شـد* زنــدانـی هــارون بــه یـاد ایـن آقــا * ارض و سما گرید هم حیدر و زهرا * هم مصطفی گرید واویلا واویلا؛ واویلا واویلا؛ واویلا واویلا؛ واویلا واویلا ************************************ به خیل مشتاقان* قـبـلـۀ حـاجات است زنـدان برای او * طـور مناجات است دلـهـــا بــسـوزد از* درد عـــیـــان او شــکــنــجـۀ سندی * قــاتــل جـــان او واویلا واویلا؛ واویلا واویلا؛ واویلا واویلا؛ واویلا واویلا ************************************ ای مـهـر پاکت در* سـرشـت مـا آقــا ای کـاظـمـیـن تو * بـهــشـت مــا آقــا اسیـر عـصیان و * اسیر صد، دردیم ما آرزو داریـم * که شیعـه ات گردیم واویلا واویلا؛ واویلا واویلا؛ واویلا واویلا؛ واویلا واویلا ************************************ بــیـا و مــا را از* کـرم هـدایـت کـن فــــدایـــی راه * ســـرخ ولایـت کــن بـیــا و مـا را در* رهت فــدایـی کـن دل محـبـان را * کــربــبــلایــی کــن واویلا واویلا؛ واویلا واویلا؛ واویلا واویلا؛ واویلا واویلا
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
دیـده گـریـان موسی بن جعفـر حق ثنا خوان موسی بن جعفر ســر در خــانـۀ دل نــوشــتــه جان به قربان موسی بن جعفر ما سائلانت هـستیم ** دل بـر ولایت بستیم ** بر خـاک تو بنـشستیم یا سیدی یا مظلوم؛ یا سیدی یا مظلوم، یا سیدی یا مظلوم (۲) ************************************** لالــۀ گـــلـشـن هـــل اتــایـــی تـو بـه درد دو عـالــم دوایــی کـنـج زنـدان به دستـان بـستـه گـره از کـار خـلـقـت گـشایی باب الـمـراد مـایـی ** آرامـش دلـهـایـی ** تـو یـوسف زهــرایــی یا سیدی یا مظلوم؛ یا سیدی یا مظلوم، یا سیدی یا مظلوم (۲) ************************************** بـسـکـه دشمن نـمـوده جـفـایـت تـا بـه گـردون رسیــده نـوایـت بر تو خون گریه کرده دمــادم غـل و زنـجـیـر سندی به پـایت از ظلم او افسردی ** چون لاله ای پژمردی ** ارث از مادرت بُردی یا سیدی یا مظلوم؛ یا سیدی یا مظلوم، یا سیدی یا مظلوم (۲) ************************************** گـرچـه تـو سَـروَر عـالـمـیـنی بر نـبـی روشـنـای دو عـیـنـی هـمچو زهـرا و حـیـدر؛ گمانم عـاشق زائـــران حــســیــنــی بـا نـوحـۀ عـاشـورا ** شـد ذکــر تـو یـا جـدّا ** بـا یـاد کــربـبــلا یا سیدی یا مظلوم؛ یا سیدی یا مظلوم، یا سیدی یا مظلوم (۲)
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
بــا دیـدۀ گــریــان و بـا قـلـب مـضـطـر نـالـه دارم در غــم مــوسی بـن جـعــفـر با غم و محنت از زندان بغداد یوسـف فـاطـمه گردیده آزاد واویلا واویلا آه و واویلا (۳) ****************** مــیــان زنــدان غـــم نـالــه هــا مــیــزد بـا اشـک دیــده رضـا را صــدا مــیــزد زمزمۀ لبش با چـشم گریان پسرم پسرم رضا رضا جان واویلا واویلا آه و واویلا (۳) ****************** روزه بُــوده؛ یـــوسـف حــیـــدر کـــرّار بـا زهـرِ سـنـدی نــمـوده امـشـب افـطـار روزش درتاریکی همچون شب تار آزرده شد دلش از ظلم و آزار واویلا واویلا آه و واویلا (۳) ****************** در کـنـج زنــدان شـده جــان او بـر لـب گــریــه کــنــد بـا یـــاد غــربـت زیـنـب او که یار و هوادار حسین است کوفه و شام علمدار حسین است واویلا واویلا آه و واویلا (۳) ****************** ای زنــدانــی کــوفــه جــان هـا فــدایـت بــه قـــربـــان نـــالــه هــای وا اخــایـت یتیمان گرسنه دور و برت از تن جدا شد سر برادرت واویلا واویلا آه و واویلا (۳)
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
فرمانروای عالـمـیـن موسی بن جعفر خورشید شهر کاظین موسی بن جعفر به درد غـریبی*** تو هستی معـالج نـوای دل مـن *** یا باب الحـوائـج یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر (۲) ************************ ما جان به کف در راه عشق تو نهادیم مـا سـائـلان خـاکــی بـاب الـمــرادیــم منـم عبد مسکین *** تو بحر عـطایی بـه بـاغ ولایـت *** گـل مـصـطـفایی یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر (۲) ************************ با نـالۀ تو دشت و هـامـون گریه کرده زنجیر غم در پای تو خون گریه کرده پُر از درد و رنج و** به شور و نوایی به زنـدان بـغـداد ** تو گـشـتی فـدایـی یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر (۲) ************************ گشتی کـفـن قـربـان درد بـی طـبـیـبت دلـهـا بـسـوزد یــاد آن جــدّ غــریـبـت حسین بن حیدر** که دور از وطن بود سرش روی نیزه** تنش بی کفن بود حسین یابن زهرا؛ حسین یابن زهرا(۲)
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
ای حجت داور موسی بن جعفر؛ آه موسی بن جعفر گل یاس پرپر موسی بن جعفر؛ آه موسی بن جعفر اشـکـم گـره خـورد بـــا ســـوز و آهـت زنـــدان بـــغــــداد شـد قــتــلــگــاهـت باب الحوائج موسی بن جعفر؛ باب الحوائج موسی بن جعفر *********************************** ای حـریـم عـشـقت قـبـلۀ حاجات؛ آه قبلـۀ حـاجـات زنـدان شد برایت طـور مـنـاجـات؛ آه طور منـاجات بــر پــیـکــر دیــن ســرّ الــحــیــاتــی ذکـرت چــو مــادر عــجّــل وفـــاتـــی باب الحوائج موسی بن جعفر؛ باب الحوائج موسی بن جعفر *********************************** بـا غــم تـو داریـم نـالـۀ شـبـگـیــر؛ آه نـالـۀ شـبـگـیـر خون گردیده جاری از غل و زنجیر؛ آه از غل و زنجیر روزه بـــــــودی و دل پُـر شــرر بـود افـطـارت هر شب خـون جـگــر بــود باب الحوائج موسی بن جعفر؛ باب الحوائج موسی بن جعفر *********************************** سندی بی حیا بر تو جفا کرد؛ آه بر تو جفا کرد زندان هـارون را کربـبـلا کرد؛ آه کـربـبـلا کرد غـم شـد آغــشــتـه بـا جـان و روحت آهــــن کـــجــــا و پـای مــجـروحـت باب الحوائج موسی بن جعفر؛ باب الحوائج موسی بن جعفر
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
هـمـه عـالـم ، شده درهم بـه عـزای سـبـط خــاتـم حـضـرت امــام کــاظــم هـفـتـمـین صاحب پرچم دل خـسـتـه توی زنـدون شد شهـید زهـر هــارون بــه یــاد روضــۀ مــادر پـرزده بـا دلـی پـرخـون غریب آقـام؛ غریب آقـام؛ غریب آقـام؛ غریب آقـام (۲) *********************************** کف زنـدان ، بـه سجـوده دسـتـش سـبـر یـا کبـوده؟ نـمـی دونـم بـنـی عـبـاس جنس زهرشون چی بوده ذکـــر مــادر رو لــبــاشِ غـــم عــالـم تـو نــگــاشِ تـوی لحـظـه هــای آخــر آقــا تــو فــکــر رضـاشِ غریب آقـام؛ غریب آقـام؛ غریب آقـام؛ غریب آقـام (۲) *********************************** داد و بـیــداد ، شـده آزاد مــرد زنـــدانـــی بـغــداد دیـگـه راحت شده امشب از شـکـنـجــه هـای شـدّاد رنگ و روی مـاه پـریده وقــت رفـتـنـش رسیــده عـباشـو بـه کـنـج رنـدان روی صـورتش کـشـیـده غریب آقـام؛ غریب آقـام؛ غریب آقـام؛ غریب آقـام (۲)
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
ناله زنان اهل سما ، گریه کنان اهل زمین جان داده موسای تو در، زندان هارون لعین یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه صاحب عزا گردیده ای، با قامت خمیده ات بسته غل و زنحیر کین، بر پای نور دیده ات یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه ازسوز غربت میکشید، آتش زبـانه از دلش در کنج زنـدان بلا ، شد یک یهودی قاتلش یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه جسمش کفن شد عاقبت،ای وای ازین درد و بلا دلهـا بـسـوزد یاد آن ، مظلوم دشت کـربلا یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه آن دلبر دور از وطن، آن کشتۀ صد پاره تن مانده به خاک قتلگاه ، غرقه به خون و بی کـفن یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه؛ یا فاطمه یا فاطمه
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
شده این دل بی قرارم ، ثناخوان موسی بن جعفر چرا حال زارم نباشد ، پریشان موسی جعفر همان که به زندان بغـداد، شده کشته از ظلم هــارون بـه یـاد غــم بـی حـد او ، دل عـاشـقـانـش بُـوَد خـون به مرثیه هایش ، زند ناله زهرا واویـلا واویـلا ، واویـلا واویلا واویلا واغربتا؛واغربتا،واغربتا (۳) ************************* چو آباء و اَجداد پاکش، بتابد از او نور ایمان بَرد دل ز کُلّ ملائک، مناجات او بین زندان بُـوَد وارث داغ مــادر ، هـمـان بـی قـریـنِ یـگــانــه شده رزق او وقت افـطار ، رطب هایی از تـازیـانـه به جانش رسیده، شراری ز غمها واویـلا واویـلا ، واویـلا واویلا واویلا واغربتا؛واغربتا،واغربتا (۳) ************************* ولیّ خـدا را به زنـدان ، نـبـوده اُمید نـجاتی یهودی شده قاتل او ، وَ زنده شده خـاطراتی اسیـران دلـخـون و شام و ، عُـبـور از محلی پر از شر خورَد سنگ ِ کین از روی بام ، سر ِ پاک فرزند حیـدر بسوزم چو شمعی، که جان گشته برلب دگر من نگویم ، چه ها دیده زینب واویلا واغربتا؛واغربتا،واغربتا (۳)
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد روزهای تیره هر یک شبتر از دیروز تار در میان دخمهای سر شد ولی نفرین نکرد هرچه آن صیادها را صید خود کرد این شکار روزیاش یک دام دیگر شد ولی نفرین نکرد روزۀ غم، سجدۀ غم، شکرِ غم، افطارِ غم زندگی با غم برابر شد ولی نفرین نکرد وای اگر نـفریـن کـند دنیا جهـنم میشود از جهنم وضع بدتر شد ولی نفرین نکرد وقت افطار آمد و دیدم که خرماها چطور یک به یک درسینه خنجرشد ولی نفرین نکرد هی به خود پیچید و لحظه لحظه با اکسیر زهر چهرۀ زردش طلاتر شد ولی نفرین نکرد آن دم بی بازدم چون آتشی رفت و سپس آنچه باید می شد آخر شد ولی نفرین نکرد
: امتیاز
|